دوره استعماری در آمریکا زمان را از ابتدای قرن هفدهم تا پایان قرن هجده را در بر میگیرد، زمانی که قدرتهای اروپایی، به ویژه انگلستان، فرانسه، اسپانیا و هلند، مستعمرات خود را در شمال آمریکا برقرار میکردند. این دوره برای شکلگیری فرهنگ، اقتصاد و سیاست آمریکایی تعیینکننده بود و تأثیر عمیقی بر آینده کشور گذاشت. تنوع تجربیات استعماری، گروههای قومی و روابط با بومیان، تصویری پیچیده از زندگی استعماری را ایجاد کرد.
نخستین مستعمرات دائمی انگلیسی در شمال آمریکا در اوایل قرن هفدهم تأسیس شدند. در سال ۱۶۰۷ ویرجینیا تأسیس شد و چند سال بعد، در سال ۱۶۲۰، پیلهگذاران مستعمره پلایموت را در ماساچوست تأسیس کردند. این مستعمرات اهداف اقتصادی و مذهبی داشتند. پلایموت، به عنوان مثال، توسط پیوریتها تأسیس شد که به دنبال آزادی مذهبی بودند.
مستعمره ویرجینیا در عوض بر تولید توتون متمرکز شد که به منبع اصلی درآمد برای مستعمرهنشینها تبدیل شد و به ضرورت استفاده از کار اجباری منتهی گردید. این شروع یک تحول مهم در اقتصاد استعماری و ساختار اجتماعی بود.
مستعمرات به سه گروه اصلی تقسیم میشدند: نیوانگلند، مستعمرات میانه و مستعمرات جنوبی. هر یک از این گروهها ویژگیها و اقتصاد منحصربهفرد خود را داشتند.
در نیوانگلند، که شامل مستعمراتی مانند ماساچوست، کانکتیکات و رودآیلند بود، تأکید بر ماهیگیری، کشتیسازی و کشاورزی کوچک بود. ساختار اجتماعی بر اساس جوامع مذهبی و مجامع محلی بنا شده بود.
مستعمرات میانه، مانند نیویورک، نیوجرسی و پنسیلوانیا، با اقتصادی بیشتر متنوع، شامل کشاورزی و تجارت، شناخته میشدند. این مستعمرات همچنین به دلیل مهاجرت گروههای قومی مختلف، چندفرهنگیتر شدند.
مستعمرات جنوبی، مانند ویرجینیا و کارولینای جنوبی، به کشاورزی و مالکیت ملکی وابسته بودند. محصولات اصلی شامل توتون، برنج و ایندگو بودند. در اینجا از کار اجباری به مقیاس بزرگ استفاده میشد که تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی عمیقی بین مناطق ایجاد کرد.
روابط بین مستعمرهنشینها و بومیان پیچیده و اغلب تنشآمیز بود. مستعمرهنشینها اغلب زمینهای سنتی و شکارگاههای بومیان آمریکایی را نقض میکردند که منجر به درگیریها میشد. یکی از معروفترین درگیریها، درگیری پیوریتها با قبیله پیکوت در سال ۱۶۳۷ بود که به تقریباً انقراض این قبیله انجامید.
در برخی موارد، مانند در مستعمره پلایموت، مستعمرهنشینها متحدانی را در میان بومیان پیدا کردند که به آنها کمک میکرد تا در محیط جدید زنده بمانند. ظهور روابط تجاری نیز برخی از فرصتها را برای همکاری ایجاد کرد، اما در نهایت، با رشد گسترش استعماری، این روابط هر چه بیشتر تنشآمیز میشد.
ساختار اجتماعی مستعمرات سلسلهمراتبی بود. در بالای سلسلهمراتب مالکان بزرگ زمین قرار داشتند که کنترل بخش بزرگی از زمینها و منابع را در دست داشتند. نفوذ آنها تصمیمات سیاسی و اقتصادی را در مستعمرات معین میکرد.
در پایینتر، کشاورزان کوچک و بازرگانان قرار داشتند که نقش مهمی در اقتصاد ایفا میکردند، اما به اندازه مالکان بزرگ زمین نفوذ نداشتند. قابل توجه است که با افزایش کار اجباری، بردگان و سیاهپوستان آزاد و همچنین بومیان در موقعیتهای پایینتری در سلسلهمراتب اجتماعی قرار داشتند.
زنان در مستعمرات دارای حقوق و فرصتهای محدودی بودند. وظایف اصلی آنها شامل اداره خانه و مراقبت از فرزندان بود. با این حال، برخی از زنان، به ویژه در نیوانگلند، توانستند از طریق سازمانهای مذهبی یا اجتماعی تأثیراتی پیدا کنند.
آزادی مذهبی یکی از دلایل اصلی بود که بسیاری از مردم به مستعمرات مهاجرت کردند. در نیوانگلند، پیوریتها به دنبال فرصتی بودند تا دین خود را بدون آزار و اذیت عمل کنند، در حالی که در مستعمرات میانه تنوع مذهبها بیشتر رایج بود. در اینجا، کوئیکرها، کاتولیکها و یهودیها زندگی میکردند که جو چندفرهنگی منحصربهفردی را ایجاد میکرد.
جوامع مذهبی نقش کلیدی در زندگی مستعمرهنشینها ایفا کردند و کلیسا اغلب مرکز زندگی اجتماعی بود. این منجر به ظهور جنبشها و اصلاحات مذهبی جدید مانند بیداری بزرگ شد که مستعمرات را در میانه قرن هجده دربرگرفت و به رشد آگاهی مذهبی کمک کرد.
اقتصاد مستعمرات متنوع بود و به موقعیت جغرافیایی و شرایط آب و هوایی بستگی داشت. در نیوانگلند، ماهیگیری و تجارت منابع اصلی درآمد بودند. مستعمرات میانه با کشاورزی متنوعتری شناخته میشدند، از جمله گندم و سایر غلات که آنها را به "انباری نان" مشهور کرد.
مستعمرات جنوبی به مالکیت ملکی وابسته بودند، جایی که محصولاتی چون توتون، برنج و ایندگو کشت میشد. این امر منجر به استفاده از کار اجباری شد که یکی از پایههای اقتصادی مستعمرات جنوبی را تشکیل میداد. همچنین، روابط تجاری با اروپا و سایر مستعمرات نیز بسیار پیشرفته بود.
دوره استعماری همچنین زمان توسعه فرهنگی بود. در این زمینه باید به رشد ادبیات، هنر و علم اشاره کرد. مستعمرهنشینها بسیاری از سنتهای اروپایی را به همراه آوردند و آنها را به محیط جدید تطبیق دادند. این موضوع در معماری، هنر و موسیقی نمایان شد.
تأسیس ماشینهای چاپ و روزنامهها در مستعمرات منجر به گسترش ایدهها و اطلاعات شد که گام مهمی در شکلگیری افکار عمومی و آگاهی سیاسی بود. آموزش نیز به جنبه مهمی از زندگی تبدیل شد و بسیاری از مستعمرات شروع به تأسیس مدارس و دانشگاهها کردند.
درگیریها بین مستعمرات و بومیان در طول دوره استعماری ادامه داشت. رویدادهای مهمی همچون جنگ پیکوتها (۱۶۳۷) و جنگ پادشاه فیلیپ (۱۶۷۵-۱۶۷۶) رخ داد که به از دست دادن قابل توجهی در میان بومیان و مستعمرهنشینها انجامید.
شورشها، مانند شورش بیکن (۱۶۷۶)، نارضایتی مستعمرهنشینها از سیاست دولت انگلستان و وضعیت اقتصادی دشوار را نشان داد. این درگیریها زمینهساز تغییرات اجتماعی و سیاسی عمیقتری بودند که پایههای آینده یک دولت مستقل را شکل دادند.
دوره استعماری در آمریکا به پایهگذاری فرهنگ، اقتصاد و سیستم سیاسی منحصر به فرد منجر شد. روابط پیچیده میان مستعمرهنشینها و بومیان، تنوع شیوههای اقتصادی و آزادی مذهبی این دوره را تعیین کرد. در نتیجه، تجربه استعماری تنوعی را شکل داد که همچنان بر جامعه معاصر تأثیر میگذارد. این زمان اصولی را برای تغییرات انقلابی آینده، از جمله انقلاب آمریکا، بنیان گذاشت که دوره استعماری را به مرحلهای مهم در تاریخ ایالات متحده تبدیل میکند.