جنگ سرد – دورهای از تنش و تضاد ایدئولوژیک بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود که از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ ادامه داشت. این زمان، زمان پیچیدگیهای سیاسی، مسابقه تسلیحات، رقابتهای فضایی و درگیریهایی بود که گهگاه جهان را در آستانه جنگ هستهای قرار میداد. اگرچه جنگ سرد هرگز به یک درگیری نظامی آشکار بین دو ابرقدرت تبدیل نشد، تأثیر آن در تاریخ و سیاست جهانی برای دههها باقی ماند.
جنگ سرد در پسزمینهای از تفاوتهای ایدئولوژیک بین شوروی کمونیستی و ایالات متحده سرمایهداری به وجود آمد. پس از جنگ جهانی دوم، هر دو کشور خود را جانشینان قدرت جهانی میدانستند و نظام خود را به عنوان ایدهآل برای تمام جهان میدیدند. ایالات متحده به گسترش دموکراسی و اقتصاد بازار تمایل داشت، در حالی که شوروی ایدئالهای سوسیالیسم و کمونیسم را حفظ میکرد و آنها را تنها شکل عادلانه حکومت میدانست.
بحران اعتماد در پی مسابقه هستهای تشدید شد. تا پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده سلاحهای هستهای داشت که به آنها اجازه میداد موقعیت خود را در عرصه جهانی تقویت کنند. هنگامی که شوروی در سال ۱۹۴۹ اولین آزمایش بمب اتمی خود را موفقیتآمیز انجام داد، مسابقه هستهای آغاز شد که به یک عنصر کلیدی از تنش تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۷، رئیسجمهور هری ترومن دکترین جدیدی را معرفی کرد که در آن ایالات متحده متعهد به حمایت از کشورهایی بود که به آزادی و دموکراسی میخواستند و در برابر کمونیسم مقاومت میکردند. این اصل به عنوان پایهای برای سیاست بازدارندگی قرار گرفت که به منظور محدود کردن نفوذ شوروی و جلوگیری از گسترش کمونیسم در دیگر کشورها بود.
در چارچوب سیاست بازدارندگی، ایالات متحده به حمایت از اتحادهای اقتصادی و نظامی، از جمله ناتو، پرداخت و در بازسازی اروپا از طریق برنامه مارشال مشارکت کرد. این تلاش به تقویت موقعیت کشورهای غربی و شکلگیری یک اتحاد نظامی و اقتصادی در برابر شوروی کمک کرد.
یکی از بارزترین ویژگیهای جنگ سرد مسابقه تسلیحاتی بین ایالات متحده و شوروی بود. هر دو کشور تلاش کردند تا یکدیگر را در ایجاد سلاحهای قدرتمندتر و مدرنتر شکست دهند. از آغاز با بمبهای اتمی، آنها به زودی سلاحهای هیدروژنی را ساختند و پس از آن برنامههایی برای تولید موشکهای بالیستیک بینقارهای (MBR) راهاندازی کردند.
مواجهه هستهای در زمان بحران کارائیب در سال ۱۹۶۲ به اوج خود رسید، زمانی که شوروی موشکهای هستهای را در کوبا مستقر کرد تا به استقرار موشکهای آمریکایی در ترکیه پاسخ دهد. این بحران جهان را به آستانه جنگ هستهای برد، اما هر دو طرف توانستند به توافق برسند و از فاجعه جلوگیری کنند. بحران کارائیب به نقطه عطفی تبدیل شد که پس از آن ایالات متحده و شوروی مذاکراتی درباره کنترل تسلیحات آغاز کردند.
جنبه دیگری از جنگ سرد، رقابت در قابلیتهای فضایی بود. شوروی در سال ۱۹۵۷ اولین ماهواره مصنوعی زمین – "اسپوتنیک-۱" را به فضا پرتاب کرد. این موفقیت ایالات متحده را به شدت شوکه کرد، زیرا آنها نگران بودند که شوروی بتواند از فناوریهای فضایی برای حمله هستهای استفاده کند.
در پاسخ، ایالات متحده برنامه فضایی خود را شتاب داد که در نهایت به فرود نیل آرمسترانگ، فضانورد آمریکایی، بر روی ماه در سال ۱۹۶۹ انجامید. مسابقه فضایی نه تنها نماد پیشرفت علمی و فناوری بود، بلکه برتری یکی از ایدئولوژیها را نیز به همراه داشت که به آن اهمیت ویژهای میبخشید.
جنگ سرد به بسیاری از درگیریها و جنگها در کشورهای جهان سوم منجر شد، جایی که ایالات متحده و شوروی سعی کردند نفوذ خود را گسترش دهند و به حمایت از طرفهای مختلف در جنگهای محلی پرداختند. مثالهایی از چنین درگیریها شامل جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، جنگ ویتنام (۱۹۵۵-۱۹۷۵) و جنگ افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۹) است.
در هر یک از این جنگها، شوروی و ایالات متحده به حمایت از نیروهای مختلف پرداختند و سعی کردند نفوذ خود را حفظ یا تقویت کنند. این درگیریها میلیونها زندگی را از بین برده و خسارات زیادی به کشورهای وقوع آنها وارد کردند، اما در عین حال از برخورد مستقیم دو ابرقدرت جلوگیری کردند.
در داخل ایالات متحده، جنگ سرد موجی از ضد کمونیسم معروف به "تهدید سرخ" را به راه انداخت. در دهه ۱۹۵۰، سناتور جوزف مککارتی کمپینی علیه افرادی که به عنوان کمونیست تصور میشدند راهاندازی کرد که به نام مککارتیسم شناخته شد. هزاران نفر از جمله سیاستمداران، بازیگران و دانشمندان تحت بررسی و بازجویی قرار گرفتند و برخی به فعالیتهای تخریبگرانه متهم شدند.
مککارتیسم بر بسیاری از جنبههای زندگی آمریکایی تأثیر گذاشت و فضایی از ترس و مظنونیت را ایجاد کرد. اگرچه این کمپین در نهایت به عنوان نقض حقوق بشر محکوم شد، اما نشاندهنده گستردگی اوجگیری لفاظیهای ضد کمونیستی در فرهنگ آمریکایی بود.
در دهه ۱۹۷۰، دوره کاهش تنش – کاستن از تنشها بین ایالات متحده و شوروی – آغاز شد. این دوره با یک سری توافقات مهم مانند پیمانهای کنترل تسلیحات، مانند SALT-1 و SALT-2، که تعداد کلاهکهای هستهای و وسایل حمل آنها را محدود کرد، مشخص شد.
کاهش تنش به هر دو کشور اجازه داد تا هزینههای نظامی خود را کاهش دهند و همکاریهای اقتصادی را بهبود بخشند. با این حال، ورود شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ به پایان کاهش تنش منجر شد و تنشها دوباره افزایش یافت.
در اوایل دهه ۱۹۸۰، رئیسجمهور رونالد ریگان موضع سختی نسبت به شوروی اتخاذ کرد و آن را "امپراطوری شر" نامید. او هزینههای نظامی را افزایش داد و برنامه ابتکار دفاع استراتژیک (SDI) معروف به "جنگهای ستارهای" را آغاز کرد. هدف SDI ساخت سیستمی برای دفاع در برابر حملههای هستهای بود.
اگرچه SDI هیچگاه اجرایی نشد، اما این وضعیت باعث شد تا شوروی در میانه یک بحران اقتصادی قرار گیرد و نتواند به مسابقه تسلیحات در همان سطح ایالات متحده ادامه دهد که به عنوان یک عامل مهم در تضعیف رژیم شوروی مطرح شد.
جنگ سرد تا پایان دهه ۱۹۸۰ به پایان رسید، زمانی که میخائیل گورباچف به قدرت در شوروی رسید. اصلاحات او که به نام "گلاسنوست" و "پراسترویکا" شناخته میشد، به گسترش دموکراسی و تغییرات اقتصادی کمک کرد و تنشها با غرب را کاهش داد. در سال ۱۹۸۷، گورباچف و ریگان پیمان انهدام موشکهای میانبرد و کوتاهبرد را امضا کردند که یک گام مهم در جهت پایان جنگ سرد بود.
در سال ۱۹۹۱، شوروی فروپاشید که به عنوان پایان جنگ سرد تلقی شد. ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده بود و یک عصر جدید از روابط بینالمللی آغاز شد.
جنگ سرد تأثیر عمیقی بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایالات متحده گذاشت. این دوره استراتژیهای بینالمللی ایالات متحده، توسعه فناوریها و تسلیحات را تعیین کرد و همچنین پایههای نظم جهانی مدرن را شکل داد. تأثیر جنگ سرد همچنان در امروز نمایان است، زیرا ایالات متحده به ادامه ایفای نقش کلیدی در سیاست بینالمللی ادامه میدهد.