تاریخ برزیل مدتها قبل از ورود اروپاییها شروع میشود، زمانی که قبایل بومی در قلمرو آن زندگی میکردند. در زمان کشف برزیل در سال ۱۵۰۰، تخمین زده میشود که حدود ۵ میلیون نفر در آنجا زندگی میکردند و بیش از ۲۰۰ گروه قومی مختلف را شامل میشدند.
قبایل بومی، مانند گوارانی، تپی و مویمبین، فرهنگهای منحصر به فردی را بر اساس کشاورزی، شکار و جمعآوری توسعه دادند. زندگی آنها به شدت با طبیعت و مناسک مرتبط بود که باورهای آنها را منعکس میکرد.
در سال ۱۵۰۰، کاوشگر پرتغالی پدرو آلواریس کابرال اولین اروپایی بود که به سواحل برزیل رسید. این رویداد آغازگر استعمار کشور بود. پرتغال، که به ثروتهای سرزمین نو علاقهمند بود، شروع به بهرهبرداری فعال از قلمرو کرد.
سالهای اولیه استعمار دشوار بودند: اسپانیاییها، فرانسویها و هلندیها نیز سعی کردند مستعمرههای خود را تشکیل دهند. اما پرتغال توانست کنترل بخش عمدهای از قلمرو را حفظ کند و از تأسیس سالوادور در سال ۱۵۴۹ شروع کرد.
در قرن XVI و XVII، برزیل به یک مرکز مهم تولید شکر تبدیل شد. مزارع، که از کارگران برده آفریقایی استفاده میکردند، پایهگذار اقتصاد بودند. پرتغالیها به طور فعال از کار بردهها بهرهبرداری میکردند که منجر به افزایش قابل توجه جمعیت متشکل از بردگان و افراد آزاد شد.
در پایان قرن XVII، طلا در برزیل به ویژه در منطقه مینیراییش، به طغیانی رسید که بسیاری از مهاجران را جذب کرد و درآمدهای قابل توجهی را برای متروپول ایجاد کرد.
در اوایل قرن نوزدهم، برزیل با تغییرات سیاسی و اجتماعی مواجه شد. جنگهای ناپلئونی در اروپا کنترل پرتغال را تضعیف کرد و خانواده سلطنتی در سال ۱۸۰۸ در ریودوژانیرو اقامت گزیدند.
پس از سقوط ناپلئون و احیای سلطنت در پرتغال، در سال ۱۸۲۲ پسر پادشاه پدرو اول استقلال برزیل را اعلام کرد و به حکومت استعماری پایان داد.
پس از استقلال، برزیل به امپراطوری تحت رهبری پدرو اول تبدیل شد. در سال ۱۸۲۴ اولین قانون اساسی پذیرفته شد. علیرغم موفقیتها، درگیریهای داخلی و رقابت برای قدرت ادامه یافت. پدرو اول در سال ۱۸۳۱ از سلطنت کنارهگیری کرد و پسرش پدرو دوم در سن ۵ سالگی به تخت سلطنت رسید.
دولت پدرو دوم دوره ثبات و رشد اقتصادی بود. با این حال، بردهداری همچنان یک مشکل جدی باقی ماند و در سال ۱۸۸۸ برزیل نخستین کشوری در آمریکاست که بردهداری را به طور کامل لغو میکند.
در سال ۱۸۸۹ کودتایی رخ داد که امپراطوری را سرنگون کرد و برزیل را جمهوری اعلام کرد. جمهوری جدید با بیثباتی سیاسی و درگیریهای بین گروههای مختلف مواجه شد.
در طول قرن بیستم، برزیل از چندین رژیم عبور کرد، از جمله دیکتاتوریها و دولتهای دموکراتیک. در سال ۱۹۳۰ ژتولیووارگاس به قدرت رسید و رژیم خودکامهای را برقرار کرد که تا سال ۱۹۴۵ ادامه داشت.
پس از جنگ جهانی دوم، برزیل به سمت دمکراسی بیشتر رفت، با این حال در سال ۱۹۶۴ یک کودتای نظامی رخ داد که منجر به تأسیس رژیم سخت خودکامهای شد. این دوره تا سال ۱۹۸۵ ادامه داشت، زمانی که دوباره دمکراسی بازگردانده شد.
از پایان قرن بیستم، برزیل به موفقیتهای قابل توجهی در توسعه اقتصادی دست یافته و به یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان تبدیل شده است. با این حال، مشکلات اجتماعی نظیر فقر و نابرابری همچنان مطرح هستند.
برزیل مدرن یک کشور چند ملیتی با فرهنگی غنی و اقتصادی متنوع است. این کشور یکی از پیشروان در تولید محصولات کشاورزی، به ویژه قهوه، سویا و گوشت است. برزیل همچنین به واسطه منابع طبیعیاش، مانند جنگلهای آمازون و ذخایر گسترده مواد معدنی شناخته شده است.
با وجود پیشرفتهای اقتصادی، برزیل با مشکلاتی مواجه است که شامل محیط زیست، حقوق بشر و فساد سیاسی میشود. با این حال، این کشور به دلیل تنوع فرهنگی و میراث تاریخیاش همچنان توجه جامعه جهانی را جلب میکند.