استقلال فنلاند یکی از مهمترین مراحل در تاریخ این کشور است که به اوج سالها مبارزه برای حاکمیت تبدیل شده است. به رسمیت شناختن استقلال فنلاند از امپراتوری روسیه در سال 1917 آغازگر شکلگیری دولت مدرن فنلاند بود. این روند در پسزمینه تحولات سیاسی، رویدادهای انقلابی و وضعیت پراسترس در اروپا اتفاق افتاد. فنلاند توانست نه تنها استقلال را به دست آورد، بلکه هویت ملی خود را نیز حفظ کند، با وجود شرایط دشوار سیاسی خارجی.
در طول قرن نوزدهم، فنلاند تحت سلطه امپراتوری روسیه به عنوان یک بزرگکشی خودمختار قرار داشت. با حفظ قوانین، زبان و سنتهای فرهنگی خود، فنلاندیها پایههای قوی از خودآگاهی ملی و تمایل به خودمختاری را ایجاد کردند. با این حال، در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، سیاست روسیسازی روسیه تمایل فنلاندیها به استقلال را تقویت کرد. محدود کردن خودمختاری، معرفی زبان روسی در ادارات دولتی و فشار به نهادهای فنلاندی به رشد جنبش ملی منجر شد.
جنگ جهانی اول که در سال 1914 آغاز شد، تغییرات عمدهای در نقشه سیاسی اروپا ایجاد کرد و ناپایداری را در داخل امپراتوری روسیه تشدید کرد. در سال 1917، پس از انقلاب فوریه و سرنگونی سلطنت در روسیه، فنلاند توانست وابستگی خود به نفوذ روسیه را کاهش دهد. پارلمان فنلاند در ژوییه 1917 استقلال خود را از جمهوری روسیه اعلام کرد، اما این تصمیم در پتروگراد به رسمیت شناخته نشد. با این حال، انقلاب اکتبر که در اکتبر 1917 در روسیه رخ داد، وضعیت را بیشتر بیثبات کرد و راه را برای اعلام نهایی استقلال فنلاند هموار ساخت.
در 6 دسامبر 1917، پارلمان فنلاند به طور رسمی استقلال فنلاند را اعلام کرد. این تصمیم با اکثریت آرا گرفته شد و این تاریخ به عنوان یک روز ملی — روز استقلال فنلاند — ثبت شد. استقلال کشور در شرایط بحران سیاسی و تضادهای داخلی قابل توجه اعلام شد، اما تمایل به حاکمیت مختلف نیروهای سیاسی را گرد هم آورد.
پس از اعلام استقلال، فنلاند روند به رسمیت شناختن حاکمیت خود را در صحنه بینالمللی آغاز کرد. در دسامبر 1917، شورای کمیساریای مردم به رهبری ولادیمیر لنین استقلال فنلاند را به رسمیت شناخت، که مرحلهای مهم در تقویت وضعیت بینالمللی آن بود. به زودی پس از به رسمیت شناختن روسیه شوروی، کشورهای دیگر نیز از جمله سوئد، آلمان، فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا به رسمیت شناختن فنلاند پیوستند. بدین ترتیب، فنلاند به یک عضو کامل جامعه بینالمللی تبدیل شد.
به زودی پس از اعلام استقلال، جنگ داخلی در فنلاند شعلهور شد که کشور را به دو اردوگاه "قرمز" و "سفید" تقسیم کرد. "قرمزها" از ایدههای سوسیالیستی الهام گرفته از انقلاب اکتبر در روسیه حمایت میکردند، در حالی که "سفیدها" مدافع حفظ استقلال و ایجاد جمهوری بر اساس اصول دموکراتیک بودند. این جنگ در ژانویه 1918 آغاز شد و تا ماه مه همان سال ادامه یافت.
آلمان از "سفیدها" حمایت میکرد، در حالی که "قرمزها" به کمک روسیه شوروی متکی بودند. در نتیجه، "سفیدها" به رهبری ژنرال کارل گوستاو مانرهایم پیروز شدند، که به یک قهرمان ملی و سمبلی از مبارزه برای استقلال تبدیل شد. نتایج جنگ داخلی اثر عمیقی بر جامعه گذاشت، اما پیروزی "سفیدها" باعث تقویت حاکمیت فنلاند و حرکت به سمت یک دولت دموکراتیک شد.
پس از پایان جنگ داخلی، فنلاند شروع به ساخت نهادهای دولت مستقل کرد. در سال 1919، یک قانون اساسی جدید تصویب شد که فنلاند را به عنوان یک جمهوری با شکل حکومتی ریاستی اعلام کرد. نخستین رئیسجمهور فنلاند کارل یوهو استولبرگ شد که از تقویت دموکراسی و توسعه دولت قانونمدار حمایت میکرد.
فنلاند مستقل با چالشهای زیادی روبرو شد، از جمله مشکلات اقتصادی، بازسازی پس از جنگ داخلی و نیاز به ایجاد نیروهای مسلح ملی. با این حال، کشور به تدریج نهادهای قدرت، سیستم قضایی و سیستم آموزشی را توسعه داد، که به تقویت دموکراسی و ثبات در جامعه کمک کرد.
جنگ جهانی دوم یکی از دشوارترین دورهها برای فنلاند مستقل بود. در سال 1939، اتحاد جماهیر شوروی خواستههای سرزمینی را به فنلاند ارائه داد، که منجر به آغاز جنگ شوروی–فنلاندی معروف به جنگ زمستان شد. این جنگ در سال 1940 با امضای معاهده مسکو به پایان رسید، که به موجب آن فنلاند بخشی از سرزمینهای خود را، از جمله شاخ کارل، به شوروی واگذار کرد.
با این حال، در سال 1941 فنلاند به جنگ جهانی دوم در کنار آلمان پیوست تا اراضی از دست رفته را بازگرداند. این درگیری، که به عنوان "جنگ ادامهدار" شناخته میشود، تا سال 1944 ادامه داشت. با وجود خسارات قابل توجه، فنلاند موفق شد استقلال خود را حفظ کند و از اشغال اجتناب کند. در سپتامبر 1944، فنلاند با اتحاد جماهیر شوروی صلح امضا کرد که مرزهای جدیدی را تعیین کرد و فنلاند را ملزم به پرداخت غرامت کرد.
پس از جنگ، فنلاند در وضعیت دشواری قرار داشت: باید اقتصاد را بازسازی میکرد، غرامتهایی را به اتحاد جماهیر شوروی پرداخت میکرد و حاکمیت خود را حفظ میکرد. فنلاند سیاست بیطرفی را انتخاب کرد که به آن اجازه میداد روابط دوستانهای با اتحاد جماهیر شوروی و غرب برقرار کند. امضای پیمان دوستی، همکاری و کمک متقابل بین فنلاند و شوروی در سال 1948، گام مهمی در راه تقویت وضعیت بیطرفی کشور بود.
در دهه 1950، رشد اقتصادی آغاز شد که تا دهه 1980 ادامه داشت. فنلاند به طور فعال صنعت، جنگلداری و کشاورزی را توسعه داد و این امر به آن اجازه داد تا یکی از توسعهیافتهترین کشورهای شمال اروپا شود. سیاست خارجی بیطرفی به فنلاند کمک کرد تا از شرکت در بلوکهای نظامی اجتناب کند و روابط پایداری با شوروی و کشورهای غربی برقرار کند.
با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فنلاند شروع به ادغام در ساختارهای غربی کرد. در سال 1995، فنلاند به اتحادیه اروپا پیوست که مرحلهای مهم در تاریخ آن بود و به تقویت روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای اروپایی کمک کرد. فنلاند به یک عضو کامل اتحادیه اروپا تبدیل شد، اما وضعیت بیطرفی خود را حفظ کرد و از پیوستن به ائتلافهای نظامی اجتناب کرد.
ادغام در اتحادیه اروپا فرصتی جدید برای رشد اقتصادی و همکاری با کشورهای همسایه به فنلاند ارائه داد. پیوستن به فضای شنگن و انتقال به یورو باعث تقویت ثبات اقتصادی شد و جایگاه مهمی برای فنلاند در سیاست اروپایی فراهم کرد. با تطابق موفقیتآمیز با شرایط جدید، کشور به یک دولت دموکراتیک موفق با سطح زندگی بالا و سیستم سیاسی پایدار تبدیل شد.
استقلال فنلاند به وسیلهای طولانی از مبارزه برای حاکمیت و هویت ملی به دست آمد. با وجود شرایط تاریخی دشوار و چالشهای خارجی، فنلاند توانست استقلال خود را حفظ کند، نهادهای دموکراتیک را توسعه دهد و جامعهای شکوفا بسازد. مسیر از یک بزرگکشی خودمختار به یک جمهوری مستقل با دشواریهای زیادی همراه بود، از جمله جنگ داخلی و شرکت در درگیریهای جهانی.
امروزه فنلاند یک دولت دموکراتیک با سطح زندگی بالا و اقتصاد پیشرفته است. مسیر به سوی استقلال مرحلهای مهم در تاریخ کشور بود و زیرساختهای لازم برای شکوفایی آیندهاش را پایهگذاری کرد. فنلاند همچنان به اصول بیطرفی پایبند است و به طور فعال در سازمانهای بینالمللی شرکت میکند و نقشی مهم در عرصه جهانی ایفا میکند.