قرن بیستم برای کانادا دورهای از تغییرات و تحولات چشمگیر بود. این کشور شاهد بسیاری از رویدادهای تاریخی مانند دو جنگ جهانی، بحرانهای اقتصادی، جنبشهای اجتماعی و فرآیندهای تحولی سیاسی بود. این رویدادها نه تنها ساختار داخلی جامعه کانادایی را تغییر داد، بلکه جایگاه آن را در صحنه بینالمللی نیز تعیین کرد. در این مقاله به نکات کلیدی پرداخته میشود که کانادا را در طول قرن بیستم شکل دادند.
جنگ جهانی اول (1914-1918) یک رویداد مهم برای کانادا بود که در آن زمان هنوز بخشی از امپراتوری بریتانیا محسوب میشد. در آغاز جنگ، دولت کانادا به شدت از بریتانیا حمایت کرد و بیش از 600,000 سرباز به جبهه فرستاد. این مشارکت نقطه عطفی در شکلگیری هویت ملی و میهنپرستی کاناداییها شد.
نیروهای کانادایی در چندین نبرد بزرگ درخشیدند، از جمله نبرد وییمی ریج. این نبرد که در سال 1917 اتفاق افتاد، نماد وحدت و شجاعت کاناداییها شد. پیروزی در وییمی ریج نقطه عطفی در درک کانادا به عنوان یک ملت جداگانه، متفاوت از بریتانیا بود.
پس از پایان جنگ در سال 1918، کانادا با مجموعهای از مشکلات اجتماعی و اقتصادی روبرو شد، از جمله بازگشت سربازان و احیای اقتصاد. این دوره همچنین با رشد جنبشهای حقوق زنان و جنبش کارگری مشخص شد که آغازگر تغییرات اجتماعی جدید بود.
در دهه 1920، کانادا شاهد رونق اقتصادی ناشی از رشد صنایع و افزایش تقاضای مصرفکننده بود. اما در پایان این دهه، اقتصاد با مشکلات جدی مواجه شد که در نهایت منجر به رکود بزرگ در دهه 1930 شد.
رکود بزرگ تأثیر ویرانگری بر اقتصاد کانادا گذاشت و موجب بیکاری و فقر گسترده شد. دولتی که تحت رهبری نخستوزیر آر. بی. بنت فعالیت میکرد، تلاش کرد تا با بحران مقابله کند و برنامههای مختلفی را معرفی کرد، اما بسیاری از آنها نتایج دلخواهی به همراه نداشت.
در پاسخ به دشواریهای اقتصادی، جنبشهای سیاسی مختلفی به وجود آمدند، از جمله حزب مترقی و حزب سوسیالیست، که به دنبال اصلاح سیستم اقتصادی و بهبود شرایط زندگی برای مردم بودند. رکود بزرگ همچنین نیروهای محرکهای برای ایجاد حمایت اجتماعی به وجود آورد که در ادامه منجر به گسترش برنامههای اجتماعی در دوره پس از جنگ شد.
جنگ جهانی دوم (1939-1945) نقطه عطف دیگری در تاریخ کانادا بود. این کشور یک هفته پس از بریتانیا به آلمان اعلام جنگ کرد و دوباره تعداد قابل توجهی از نیروها را برای شرکت در عملیات نظامی ارسال کرد. بیش از یک میلیون کانادایی در ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی خدمت کردند که سهم بزرگی در تلاشهای متفقین بود.
کانادا در مهمترین کمپینهای نظامی، از جمله فرود در نرماندی، که در آن نیروهای کانادایی نقش کلیدی در آزادسازی فرانسه ایفا کردند، شرکت داشت. پیروزی در جنگ به تقویت جایگاه بینالمللی کانادا کمک کرد و این کشور شروع به ایفای نقش فعالتری در صحنه جهانی کرد.
پس از پایان جنگ، کانادا به زندگی صلحآمیز بازگشت، اما با چالشهای جدیدی، از جمله نیاز به احیای اقتصاد و حفظ نظم اجتماعی روبرو شد. این دوره همچنین شاهد افزایش جریانهای مهاجرت و تغییرات فرهنگی بود، چرا که کشور به سمت چندفرهنگی بیشتری پیش میرفت.
سالهای پس از جنگ به یک دوران رشد اقتصادی و تغییرات اجتماعی تبدیل شد. کانادا به یکی از تولیدکنندگان پیشرو در صنایع نظامی و صنعتی تبدیل شد که به سرعت توسعه اقتصادی کمک کرد. ظهور "معجزه کانادایی" در دهه 1950 و 1960 با سطح بالای زندگی و گسترش طبقه متوسط مشخص میشود.
از میانه قرن بیستم، همچنین جنبشهایی برای حقوق زنان و حقوق اقلیتهای بومی در کانادا آغاز شد. زنان به طور فعال برای حقوق و فرصتهای برابر مبارزه کردند که منجر به تغییراتی در قوانین، از جمله تصویب قانون برابری حقوق در دهه 1970 شد.
در کنار این، تغییرات مهمی در رابطه با اقلیتهای بومی آغاز شد. در سال 1969، دولت کانادا سیاست "بومیسازی" خود را اعلام کرد که هدف آن بهبود شرایط زندگی اقلیتهای بومی و ادغام آنها در جامعه بود.
در نیمه دوم قرن بیستم، کانادا شروع به مشارکت فعال در سیاست بینالمللی کرد و یکی از بنیانگذاران سازمانهایی مانند سازمان ملل متحد (UN) و ناتو شد. کانادا همچنین در عملیاتهای صلحkeeping در سراسر جهان شرکت فعالانه داشت و منابع خود را برای تثبیت درگیریها ارائه کرد.
کانادا همچنین سیاست چندفرهنگی را ترویج کرد که منعکسکننده جمعیت متنوع این کشور بود. در سال 1971، دولت کانادا به طور رسمی چندفرهنگی را به عنوان سیاست دولتی اعلام کرد که گام بسیار مهمی در جهت شناسایی حقوق گروههای قومی و فرهنگی مختلف به شمار میرفت.
به این ترتیب، کانادا در قرن بیستم به عنوان کشوری چندنژادی و دموکراتیک شکل گرفت که توانایی مواجهه با چالشهای داخلی و خارجی را داشت. این دوره پایهای برای توسعه بیشتر هویت کانادایی و نقش آن در صحنه جهانی بود.
پایان قرن بیستم دورهای از تغییرات مهم برای کانادا بود. در سال 1982، یک قانون اساسی جدید تصویب شد که فرآیند استقلال قانونی از بریتانیا را به پایان رساند و شامل اعلامیه حقوق و آزادیها بود که حقوق اساسی شهروندان را محافظت میکرد. این رویداد یک نقطه عطف مهم در توسعه دموکراسی کانادایی بود.
در دهه 1990، کانادا با چالشهای جدیدی مواجه شد، از جمله بحران اقتصادی و مسائل هویتی. استان کبک در سالهای 1980 و 1995 رفراندومهایی درباره استقلال برگزار کرد که اختلافات عمیق فرهنگی و زبانی بین انگلیسیزبانها و فرانسهزبانها را آشکار کرد. هر دو رفراندوم رد شدند، اما مسائل مربوط به آینده کبک همچنان از اهمیت بالایی برخوردار بودند.
با این حال، کانادا به رشد خود به عنوان کشوری چندنژادی و فرهنگی ادامه داد. برنامههای سیاست اجتماعی، مانند بهداشت و درمان و آموزش، برای مردم قابل دسترستر شد و کانادا یکی از کشورهای پیشرو در جهان از نظر کیفیت زندگی شد.
کانادا در قرن بیستم از بسیاری از آزمایشها و تحولات عبور کرد که به شکلگیری هویت ملی آن کمک کرد. مشارکت در جنگهای جهانی، بحرانهای اقتصادی، جنبشهای اجتماعی و تحولات سیاسی نقش کلیدی در توسعه کشور ایفا کردند. امروز کانادا نمونهای از تنوع، دموکراسی و عدالت اجتماعی است که به آن اجازه میدهد در صحنه جهانی نقش فعالی داشته باشد.