کانادا، دومین کشور بزرگ در جهان، راه بلندی را برای شکلگیری هویت ملی خود طی کرده است. این فرآیند تاریخی پیچیده شامل مبارزه برای کنترل سرزمین، تعامل مردم بومی با استعمارگران اروپایی و حرکت تدریجی به سوی حاکمیت بود. در پایهگذاری کانادا، رویدادهای مهمی وجود دارد، از جمله اولین تماسهای اروپاییها با مردم بومی و تشکیل کنفدراسیون در سال 1867، که آغاز تولد ملت مدرن کانادایی را رقم زد.
اولین اروپاییانی که با سرزمین کانادای امروزی تماس گرفتند، وایکینگها در قرن یازدهم بودند که در وینلند، در منطقهی نیوفاندلند، مستقر شدند. با این حال، تأثیر قابل توجهتری بر توسعه آیندهی این منطقه، اکتشافات ژاک کارتیه در قرن شانزدهم بود، زمانی که محققان فرانسوی شروع به اکتشاف سواحل شرقی کانادا کردند.
استعمار فرانسه منجر به تشکیل نیوفِرانسه شد که شامل سرزمینهایی در沿 رود سن لوران و نواحی داخلی بود که تا دریاچههای بزرگ امتداد مییافت. در قرن هفدهم، ساموئل دو شامپلن شهر کبک را تأسیس کرد که مرکز داراییهای فرانسوی در آمریکای شمالی شد. در این زمانها روابط اقتصادی بر اساس تجارت پوست بین فرانسویها و مردم بومی شروع به شکلگیری کرد.
تاریخ استعمار کانادا به شدت با مبارزه بین فرانسه و انگلستان برای کنترل سرزمینهای آمریکای شمالی در ارتباط است. در میانهی قرن هجدهم، این درگیریها به اوج خود در طول جنگ هفتساله رسید، که در پایان آن فرانسه داراییهای شمالی خود را به بریتانیا واگذار کرد. این رویداد نقطه عطفی در تاریخ کانادا بود و راه را برای تسلط بریتانیا بر سرزمینش هموار کرد.
در میانهی قرن نوزدهم، کانادا متشکل از چندین مستعمرهی بریتانیایی جداگانه بود، مانند کانادای بالا (استان فعلی انتاریو)، کانادای پایین (کبک)، نیوزکاتلند و نیوبرانزویک. هر یک از این مستعمرهها ساختارهای اداری و سیاسی خود را داشتند، اما همه آنها با چالشهای مشترکی از جمله مشکلات اقتصادی، تهدیدات از سوی ایالات متحده و نیاز به مدیریت مؤثر سرزمینهای وسیع روبرو بودند.
نیروی قویای برای وحدت مستعمرات کانادایی پس از جنگ داخلی آمریکایی و افزایش خطر تجاوز غیرنظامیان از سوی ایالات متحده به وجود آمد. این امر مقامات بریتانیایی و رهبران محلی را به جستجوی راهحلهایی سوق داد که بتواند دفاعپذیری را تقویت کرده و دولتی مؤثرتر ایجاد کند.
ایدهی کنفدراسیون، به معنی اتحاد مستعمرات در یک فدراسیون خودگردان تحت مدیریت سلطنت بریتانیا، در دههی 1860 به شدت بحث شد. رهبران مستعمرات همچون جان ای. مکدونالد، ژرژ-اِتیان کارتیه و چارلز تاپر معماران اصلی این حرکت شدند. در سال 1864، کنفرانسهایی در شارلوتتاون و کبک برگزار شد که جزئیات حکومت آینده مورد بحث قرار گرفت.
اول ژوئیه 1867، قانون آمریکای شمالی بریتانیا تصویب شد، که چهار استان — انتاریو، کبک، نیوزکاتلند و نیوبرانزویک — را در یک دولت واحد به نام کانادا متحد کرد. این روز به عنوان تاریخ رسمی تشکیل کانادا به حساب میآید، اگرچه به صورت رسمی کشور هنوز بخشی از امپراتوری بریتانیا بود.
پس از تشکیل کنفدراسیون، فرآیند گسترش سرزمین کانادا با پیوستن استانها و سرزمینهای جدید آغاز شد. یکی از نخستین اقدامات بزرگ، خرید زمینهای شرکت هودسون در سال 1870 بود، که شامل سرزمینهای وسیعی در غرب و شمال کشور بود. این سرزمینها به سرزمینهای شمالغربی و مانیتوبا تبدیل شدند، که پنجمین استان کانادا شد.
گسترش به غرب نقش مهمی در توسعه کانادا ایفا کرد. در سال 1871، بریتانیای کلمبیا به کنفدراسیون پیوست و در سال 1873، جزیره پرینس ادوارد به آن ملحق شد. این اقدامات اقتصاد کشور را تقویت کرد و دسترسی به سواحل اقیانوس آرام را فراهم آورد، که دارای اهمیت استراتژیک برای تجارت بود.
با این حال، گسترش کانادا همچنین با چالشها و درگیریهایی همراه بود. ساخت خط آهن بینقارهای، که در دهه 1880 آغاز شد، به منظور اتصال استانهای شرقی و غربی بود، اما با مقاومت از سوی مردم بومی و متیسها مواجه شد. شورش متیسها به رهبری لویی ریئل در سال 1885 یکی از بزرگترین درگیریهای آن زمان بود که ناشی از نگرانی مردم بومی و متیسها برای زمین و حقوق خود بود.
پس از گسترش کانادا، دولت کشور تمرکز خود را بر توسعه داخلی معطوف کرد. نخستوزیر جان ای. مکدونالد سیاست معروف به "سیاست ملی" را مطرح کرد که هدف آن تقویت اقتصاد و بهبود زیرساختها بود. عنصر مهم این سیاست تشویق به ساخت راهآهنها و حمایت از تولید صنعتی از طریق وضع تعرفههای گمرکی بر واردات بود.
کانادا همچنین شروع به اجرای سیاست فعالی در زمینه اسکان در سرزمینهای غربی کرد. دولت زمینهای رایگان را به مستحدثان جدید ارائه میداد که منجر به رشد جمعیت در استانهای غربی و توسعه کشاورزی شد. مهاجرت نقش مهمی در تغییر ساختار جمعیتی کشور ایفا کرد و به ایجاد ماهیت چندملیتی آن کمک کرد.
بهطور همزمان، مسائل سیاسی و فرهنگی در تعادل بین انگلیسیزبانها و فرانسهزبانها، به ویژه در کبک، به وجود آمد. جمعیت فرانسوی کبک همچنان برای حفظ حقوق خود در حفظ زبان و خودمختاری فرهنگی تلاش میکردند. این مسائل گاهی تنشها و درگیریها را به وجود میآورد، اما به طور کلی کشور به تدریج الگوی منحصر به فردی از تنوع را شکل داد.
با اینکه در سال 1867 کنفدراسیون خودگردان تشکیل شد، کانادا همچنان بخشی از امپراتوری بریتانیا باقی ماند و سیاست خارجی و دفاع آن تحت کنترل لندن بود. با این حال، در اوایل قرن بیستم، کانادا به تدریج به سوی استقلال بیشتر حرکت کرد. گام مهم در این راستا، قانون وستمینستر در سال 1931 بود که به کانادا حق کامل کنترل بر امور داخلی و خارجی خود را داد و وضعیت آن را به عنوان یک کشور مستقل در چارچوب جامعهی بریتانیا تثبیت کرد.
جدایی نهایی از بریتانیا در سال 1982 صورت گرفت، زمانی که قانون اساسی کانادا تصویب شد. این عمل فرآیند تحولی قانونی کشور را به پایان رساند و به آن استقلال کامل از پارلمان بریتانیا را اعطا کرد. عنصر کلیدی قانون اساسی جدید، گنجاندن منشور حقوق و آزادیها بود که حقوق و آزادیهای شهروندان کانادا را تضمین میکرد.
شکلگیری کانادا فرآیند طولانی و پیچیدهای بود که شامل مراحل صلحآمیز و درگیریها بود. از نخستین مستعمرات اروپایی تا تشکیل کنفدراسیون و دستیابی به حاکمیت کامل، کانادا مسیری طولانی را طی کرد تا به یک کشور مدرن، چندملیتی و دموکراتیک تبدیل شود. این فرآیند ادغام فرهنگها، ملتها و مناطق مختلف بنیانگذار تشکیل ملت منحصر به فرد کانادایی شد که همچنان در حال رشد و توسعه است.