دوران استعماری در نیجریه شامل زمانی از اوایل قرن پانزدهم است، زمانی که اروپاییها برای اولین بار شروع به اکتشاف و برقراری تماس با قبایل محلی کردند، تا سال 1960، که نیجریه استقلال خود را از سلطه بریتانیا به دست آورد. این دوران زمان تغییرات قابل توجهی بود که شامل دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی، برخوردهای فرهنگی و تغییرات سیاسی بود که صورت کشور را برای همیشه تغییر داد.
نخستین دولت اروپایی که به اکتشافات فعال در سواحل نیجریه پرداخت، پرتغال بود. در سال 1472، کاوشگر پرتغالی پدرو اسکوبار نخستین اروپایی بود که به سواحل نیجریه قدم گذارد و روابط تجاری با حاکمان محلی برقرار کرد. این تماس آغازگر دورهای طولانی از تجارت، به ویژه در زمینههای بردهداری، طلا و سایر منابع بود.
بردهداری به عنصر مرکزی روابط بین اروپاییها و قبایل محلی تبدیل شد. جوامع محلی شروع به جنگیدن با یکدیگر برای گرفتن اسیران کردند که سپس به تاجران اروپایی فروخته میشدند. در طول چندین قرن، میلیونها نیجریهای از کشور خارج شدند در چارچوب تجارت بردهداری اطلس. این عمل نه تنها منجر به از دست دادن قابل توجهی از جانها شد، بلکه ساختارهای اجتماعی سنتی را نیز ویران کرد.
در قرن نوزدهم، بریتانیا به نیروی غالب در نیجریه تبدیل شد. در سال 1807، تجارت بردهداری در بریتانیا لغو شد، اما منافع بریتانیاییها در منطقه همچنان در حال رشد بود. در سالهای 1884-1885، در کنفرانس برلین، دولتهای اروپایی آفریقا را به مستعمرات تقسیم کردند. بریتانیا ادعاهای خود را نسبت به نیجریه تأیید کرد و تا سال 1914، نیجریه به طور رسمی به یک مستعمره واحد تبدیل شد.
در این زمان، بریتانیا شروع به مدیریت فعال نیجریه از طریق ساختارهای اداری مختلف از جمله حکومت مستقیم و غیرمستقیم کرد. بریتانیاییها از سران محلی برای مدیریت جوامع محلی استفاده کردند که به تضعیف بیشتر سیستمهای قدرت سنتی منجر شد.
استعمار به تغییرات اقتصادی قابل توجهی در نیجریه منجر شد. بریتانیاییها شروع به توسعه زیرساختها، از جمله ساخت جادهها، راهآهن و بنادر کردند که باعث بهبود صادرات منابع شد. با این حال، این توسعه اغلب به منظور برآورده کردن نیازهای مستعمرهداران و نه به نفع مردم محلی بود. کالاهای اصلی صادراتی شامل لاستیک، بادامزمین، روغن نخل و سایر محصولات زراعی بود.
کشاورزان محلی اغلب زمینها و منابع معیشتی خود را از دست میدادند که منجر به نارضایتی و اعتراضات شد. اداره بریتانیایی از خشونت برای سرکوب هرگونه مقاومت استفاده کرد که تنها به تشدید تناقضات اجتماعی منجر شد.
تغییرات فرهنگی نیز یکی از جنبههای مهم دوران استعماری بود. مبلغان بریتانیایی شروع به ترویج فعال مسیحیت کردند که به شدت با باورهای سنتی مقابله کرد. مبلغان همچنین مدارس را تأسیس کردند که منجر به افزایش سطح تحصیلات شد، اما همزمان باعث ایجاد فاصله بین نسلها و سنتها نیز گردید.
با این حال، آموزش ارائه شده توسط مبلغان پایهگذاری برای شکلگیری نخبگان جدید شد که در آینده نقش کلیدی در جنبش استقلال ایفا کردند.
با وجود سرکوبها، مردم محلی شروع به سازماندهی برای مقاومت در برابر سلطه استعماری کردند. در اوایل قرن بیستم، جنبشهای مختلفی برای استقلال آغاز شد که به دنبال بازگرداندن حقوق و زمینهای از دست رفته بودند. اعتراضات، اعتصابات و شورشها به امری عادی تبدیل شد.
یکی از مهمترین رویدادها، شورش سال 1929 معروف به "شورش زنان افیکا" بود. زنان علیه مالیات بر زمین اعتراض کردند و به شدت توسط مقامات بریتانیایی سرکوب شدند. این رویداد توجه را به شرایط زندگی مردم محلی جلب کرده و به عنوان محرکی برای اقدامهای بیشتر به سوی آزادی عمل کرد.
پس از جنگ جهانی دوم، امواج جدیدی از مبارزات برای استقلال آغاز شد. تأسیس احزاب سیاسی، مانند "کنگره نیجریه"، "حزب مردم نیجریه" و دیگران، به مکانیسم اصلی برای ابراز نارضایتی تبدیل شد. این احزاب شروع به برگزاری کمپینها برای خودمختاری و استقلال کردند.
در سال 1954، نخستین کنفرانس اصلاحات قانون اساسی برگزار شد که منجر به گسترش تدریجی حقوق مردم محلی گردید. سرانجام، در سال 1960، نیجریه استقلال را به دست آورد و به یکی از نخستین کشورهای آفریقایی که از سلطه استعماری رهایی یافته بود، تبدیل شد.
دوران استعماری در نیجریه آثار عمیقی در تاریخ آن به جا گذاشت. این دوران زمانی بود از تغییرات و تناقضات قابل توجه که نیجریه مدرن را شکل داد. با وجود پیامدهای منفی استعمار، همچون بحرانیهای اجتماعی و استثمار اقتصادی، مردم محلی توانستند فرهنگ خود را حفظ کنند و در نهایت به استقلال دست یابند. این تجربه همچنان بر جامعه نیجریهای مدرن و توسعه آن تأثیرگذار است.